وقتی رسید خاک درش را نشان گرفت
با ناسزا سپس جگرش را نشان گرفت
فهمید فاطمه است که پشت در آمده
ظالم دقیق بال و پرش را نشان گرفت
ماندم میان اتش و جنت چه نسبتی ست
اتش چگونه پلک ترش را نشان گرفت
در ضربه ی نخست دل مصطفی شکست
چون جای بوسه ی پدرش را نشان گرفت
می خواست تا که عرش خدارا تکان دهد
با تازیانه دست و سرش را نشان گرفت
تا دید بچه ها همگی ایستاده اند
نامرد ، غیرت پسرش را نشان گرفت
فضه دوید و فاطمه افتاد بر زمین
وقتی که با لگد ثمرش را نشان گرفت
آخر سپاه حیدر کرار را شکست
جان نحیف همسفرش را نشان گرفت
سید حجت بحرالعلومی
زمستان93