تضمینی به یک غزل حافظ
نباشد در دو عالم مثل سلطانی که من دارم
در این درگاه چون دعبل امید پیرهن دارم
به سقا خانه اش گویا خلیجی در عدن دارم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
گرفتار امدم اینجا به صد درد و به صد مشکل
دخیلم ، بسط بنشینم بدون ترک این منزل
ملالی نیست گر گویند من گمراهم و جاهل
به کام و آرزوي دل چو دارم خلوتي حاصل
چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم
کجا؟ کی؟ زایر خود را کند دست تهی ردش
به بودایی و هندو هم رسید الطاف بیحدش
بگوید گر کسی دیده شبیهش یا همانندش
مرا در خانه سروي هست کاندر سايه قدش
فراغ از سرو بستاني و شمشاد چمن دارم
اگر از در و از الماس در دستم نگین سازند
غبار پای ما را هم اگر خاک جببن سازند
خیالی هست بیهوده ، بدانند و یقین سازند
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمين سازند
بحمد الله و المنه بتي لشکرشکن دارم
غلامم سرخوشم شادم از این شاه خراسانی
رسیدم با ولای او به آیین مسلمانی
کسی که میشود ضامن به آهوی بیابانی
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليماني
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
فقط از عطر این خانه شدم من مست و دیوانه
به دور شمعدانی ها همیشه مثل پروانه
شبیه آن کبوتر ها گرفتم آب و هم دانه
الا اي پير فرزانه مکن عيبم ز ميخانه
که من در ترک پيمانه دلي پيمان شکن دارم
یکی از مستمندان و فقیرانم بحمدالله
چنان گیسوی آشفته پریشانم بحمدالله
پریشان و خراب کوی سلطانم بحمدالله
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم
سید حجت
شهریور – 93