مدیون تو هستیم مسلمانیمان را
پایان بده این بی سر وسامانیمان را
پیدا نشود مثل شما هیچ طبیبی
تا نسخه دهد غصه ی پنهانیمان را
مدیون تو هستیم مسلمانیمان را
پایان بده این بی سر وسامانیمان را
پیدا نشود مثل شما هیچ طبیبی
تا نسخه دهد غصه ی پنهانیمان را
چشمم به راه آمدن یار مانده است
از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است
گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد
وقتم تمام می شود و بار مانده است
من آمده ام که با ادب برگردم
با کیسه ی پرنان و رطب برگردم
همیشه بوده فقط لطف، کار فاطمه ها
که بوده ایل و تبارم دچار فاطمه ها
اگر قرار بر این است بی قرار شوم
خدا کند که شوم بی قرار فاطمه ها
خلاصه رفت علی و دوباره زینب ماند
به آسمان حسینش ستاره زینب ماند
گذشت آن شب تدفین گذشت آن جا که
به اشکهای حسن در نظاره زینب ماند
در نیمه های ماه بشارت رسیده بود
آقای سبز پوش کرامت رسیده بود
بالا گرفته بود زمین دست خویش را
چون لحظه های سبز اجابت رسیده بود